فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

روز زن

 

 

 


فکر می کنم در یک سال گذشته این سومین باریست که روزی به نام زن نامیده شده است.

هر بار به دلیلی!   باشد! چه اشکال دارد بگذار سه روز در سال به نام من نامیده شود به هر دلیلی !‌ 


به خودم کمی بیشتر توجه می کنم. به جسم زنانه ام که از ظرافت بیشتری به نسبت یک مرد برخوردار است.  به توانائی های جسمانیم که همیشه ضعیف تر از یک مرد هستم . نمی توانم بارهای سنگین را بلند کنم . گاهی حتی نمی توانم درب ظرف خیارشور را باز کنم و مستاصل می مانم تا کسی بیاید به فریادم برسد. گاهی وقتها که بالای نردبان می روم تا یک لامپ را عوض کنم صد بار تعادلم به هم می خورد و هر آن ممکن است به پائین پرت شوم و خالق یک صحنه ی خنده دار و مضحکی خواهم شد. در مورد کارهای تعمیراتی منزل تصورش را هم نکنید!   گاهی حتی یک پیچ را نمی توانم با پیچ کوشتی بپیچانم! 

 

اما می توانم دکور خانه ام را طوری بچینم که اگر وارد منزلم شدید شاید از چیدمانش بدتان نیاید.  می دانم که رنگهای شاد چقدر به خانه ی من انرژی خواهد داد.  می دانم که هر چند وقت یک  بار باید تمام چراغها را خاموش کنم چند شمع زیبا روشن کنم و یک عود بسوزانم . می دانم که وقتی در منزل هستم باید لباس مرتب بپوشم که در آن هماهنگی مدل و رنگ باشد. می دانم موهایم باید مرتب باشد و همیشه معطر باشم. می دانم که .... یک زنم!   

می دانم که هرگز نباید فراموش کنم که یک زنم!‌ 

 

می دانم که وقتی در خیابان با متلکهای بی ادبانه مواجه می شوم بی اعتنا از کنارش گذر کنم. و این بی ادبی را بگذارم به حساب کوچک مغزی عده ای محدود. می دانم که وقتی درحین رانندگی راننده ای آقا در بزرگراه اجازه سبقت به من نمی دهد بگذارم عبور کند و به این شکل بهتر به مردانگیش افتخار کند . می دانم که وقتی در خیابان  میباشم یادم باشد که همیشه مجرمم. شاید به دلیل نوع پوششم ، شاید به دلیل رنگ پوششم و اصلا شاید به دلیل زن بودنم.

  

با تمام این نقاط ضعف و مثبت خوشحالم که یک زنم ... زیرا که :


گاهی می روم خودم را یک گوشه کناری گم و گور می کنم و هر چه دلتنگی و خستگیست از ته دل زار می زنم بعد از ساعتی کیف آرایشم را باز می کنم گونه هایم را با رژ گونه ی هلوئی رنگم رنگین می کنم ، یک نفس عمیق می کشم ، وارد خانه می شوم و با صدای بلند می گویم :‌ 

ســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام !  من اومدم. 

و بقیه احتمالا خوشحال هستند که من  سرحالم .    

  

خوشحالم که یک زنم  زیرا که وقتی به دیدن پدرم می رفتم دستانش را با احترام می بوسیدم و دقایقی  در آغوشش می گرفتم و اجازه میدادم گرمای حضورم قلبش را سرشار از یکی از عمیق ترین عشقها نماید  و اشکهای دلتنگیم صورتش را خیس ...  

 

خوشحالم که یک زنم زیرا که وقتی با خانواده ام به یک پارک جنگلی خلوت می روم اهمیتی نمی دهم طول وعرض دست و پاهایم چند سانت است، به بالای سرسره های مارپیچ می روم و وقتی به زمین نزدیک می شوم از ته گلویم جیغ می کشم.   

 

خوشحالم که یک زنم زیرا که برای تمام کسانی که «ناب» دوستشان دارم، «تمام می شوم» ... «زلال می شوم» و گاهی «عاشق ترین عاشقها»   و برای خودم یک دنیای قشنگ از تمام دوست داشتنهایم خواهم داشت!‌

 

خوشحالم که یک زنم زیرا که مردان خوب زیادی اطرافم هستند که نقاط ضعف مرا پذیرفته اند بدون آنکه تحقیرم کنند و برای نقاط مثبتم احترام قائلند.  مردانی که همیشه می دانند یک زن و یک مرد کامل کننده ی یکدیگرند ...  

 

اگر گاهی اخمهایم در هم است و بی حوصله ام ... اگر گاهی بداخلاقم ...بهانه گیر می شوم...  ای کاش مرا ببخشند زیرا دیگر در آن دقایق توانم به انتها رسیده است ولی قول خواهم داد با کوچکترین بهانه ای دوباره یک زن خواهم شد!   

 


 

پ ن : از تبریکات  پر از لطف و محبت دوستان عزیزم در کامنتهای پست قبلی صمیمانه تشکر می کنم.

نظرات 50 + ارسال نظر
خلیل سه‌شنبه 3 خرداد 1390 ساعت 11:41 http://tarikhigam.blogsky.com

سلام

ساده و زیبا و صمیمی نوشتی. امیدوارم روزی برسد که در خیابان مجرم نباشی. امیدوارم روزی برسد که توانت هرگز به انتها نرسد و زندگی را سرشار از زیبایی کنی.

سلام
ممنونم . من هم امیدوارم!!!

از دعاهای قشنگتون ممنون

یک زن سه‌شنبه 3 خرداد 1390 ساعت 12:51

واییییییییی پرنیان من خیلی عالی بود.روزت مبارک. من هم خوشحالم که یک زنم و می توانم دوست داشتنم رو به اونایی که دوست دارم نشون بدم. دوستت دارم عزیز مهربونم.

مرسی عزیز دلم . من هم دوستت دارم مثل همیشه

آذرخش سه‌شنبه 3 خرداد 1390 ساعت 13:13 http://azymusic.persianblog.ir/

سلام پرنیان عزیز
حال شما؟
خوبید؟
روز زن رو بهتون تبریک میگم
متن خیلی زیبایی نوشتین. دستتون درد نکنه
با این حساب هر روز باید روز شما باشه
موفق و شاد و سلامت باشید

سلام آذرخش عزیز
ممنونم . امیدوارم شما هم خوب باشید.
صبح هم محبت کرده بودی تبریک گفته بودی . و باز هم من تشکر می کنم.

خیلی لطف کردی .

چکاله سه‌شنبه 3 خرداد 1390 ساعت 13:31 http://chekale.persianblog.ir

روزت مبارک پری جان...

ممنونم عزیزم .

باران سه‌شنبه 3 خرداد 1390 ساعت 14:02

...

هر چه خواهی باش
اما
باش..

سلام و تبریک
بانوی خوب و مهربان ِ باغ دوستی ما..

با توام
ای لنگر تسکین
ای تکانهای دل
ای آرامش ساحل
با توام
ای نور
ای منشور
ای تمام طیف‌های آفتابی
ای کبود ِ ارغوانی!
ای بنفشابی
با توام ای شور، ای دلشوره‌ی شیرین
با توام
ای شادی غمگین
با توام
ای غم
غم مبهم
ای نمی‌دانم
هر چه هستی باش!
اما کاش...
نه، جز اینم آرزویی نیست:
هر چه هستی باش
اما باش!‏

سلام باران عزیز ... ممنونم برای همه ی لطف هات و محبت هات.

قاصدک سه‌شنبه 3 خرداد 1390 ساعت 14:32 http://deleghamginotanha.blogfa.com/

متشکرم از شعرانتخابی شما.قسمتی از این شعر در آخرین پست مو جود در صفحه با نام «قسمت زندگی» به عنوان تضمین استفاده شده.

خواهش می کنم قاصدک عزیز
بله خواندمش .

باران سه‌شنبه 3 خرداد 1390 ساعت 14:58

خوشحالم که یک "انسانم"
چه فرق میکند زن یا مرد...
زیرا که برای تمام کسانی که «ناب» دوستشان دارم، «تمام می شوم» ... «زلال می شوم» و گاهی «عاشق ترین عاشقها» و برای خودم یک دنیای قشنگ از تمام دوست داشتنهایم خواهم داشت!

من هم خوشحالم ... باران عزیز .

ز- حسین زاده سه‌شنبه 3 خرداد 1390 ساعت 15:11 http://autism-ac.blogfa.com/

سلام . سالروز میلاد باسعادت دخت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و روز زن بر شما مبارک.[گل][گل][گل]
افتخار می کنم که دوستان ارجمندی مثل شما از جنس زن دارم که دل دریایی دارند و از نظرات بسیار خوب آنها در تمام زمینه های علمی و ادبی و فرهنگی و هنری استفاده می کنم. یک دنیا شادی و سلامت و سعادت برای شما آرزومندم.

سلام جناب آقای حسین زاده
خیلی لطف دارید شما. این من هستم که همیشه از مطالب بسیار مفید و علمی و آموزنده ی شما بهره مند می گردم و باعث افتخار من میباشد.

پرنیان دل آرام سه‌شنبه 3 خرداد 1390 ساعت 16:01

وقتی دوستی با تمام کمبودها و کاستی هات می پذیردت و برات می مونه و از ته دل بودنت رو دوست داره این یعنی
اونقدر عزیز و محترم بودی که تونستی چنین دوستایی رو برای خودت نگه داری
چه فرق می کنه مرد یا زن
مهم انسان بودن و عشق ورزیدن ه
که به خودم می بالم وقتی می گم این روزا یه خانوم هم عاشق تره هم هنوز معنی خیلی حرف ها و نگاه ها و مهربونی ها رو بهتر از یه آقا حس می کنه
پرنیان عزیز
وجودت لبریز از عشق خدایی
روزت مبارک تمام آرامش خانه

یک فیلمی چند روز پیش دیدم از عباس کیارستمی به اسم شیرین (همان داستان شیرین و فرهاد) توی اون فیلم یک جمله ای شنیدم که اون شخصیت فیلم گفت : مردها در عشق گرم می شوند اما زنها در عشق می سوزند. من نمی دونم ، هیچوقت هم قضاوت نمی کنم . هیچوقت یک مرد نبوده ام که عاشق شده باشم و بگویم این جمله درسته یا درست نیست ولی برام جالب بود.
ولی با اطمینان می تونم بگم که زنان در عشق می تونند سراپا ایثار باشند.

ممنونم ازت عزیزم

یک زن سه‌شنبه 3 خرداد 1390 ساعت 17:15

تو شاهکار خالقی/تحقیر را باور نکن /بر روی بوم زندگی /هرچیز می خواهی بکش/زیبا و زشتش پای توست،تقدیر را باور نکن /تصویر اگر زیبا نبود ، نقاش خوبی نیستی /از نو دوباره رسم کن ، تصویر را باور نکن /خالق ،تو را شاد آفرید،آزاد آزاد آفرید/پرواز کن تا آرزو ، زنجیر را باور نکن

خیلی قشنگ بود . نوشتمش یه جائی که داشته باشمش نزدیکم .

چندین بار خوندمش .... مرسی عزیزم

مسافر سه‌شنبه 3 خرداد 1390 ساعت 18:01

و نه تنها سلام و تهنیت و شادباش
که هم
سبدی سرشار از گلهای سفید و
آبی و
نارنجی

روزت مبارک

ممنونم قربان.
محبت فرمودید باز ...

چه گلهای قشنگی . ممنون

روی ماه خداوند را ببوس سه‌شنبه 3 خرداد 1390 ساعت 18:28 http://saraab2012.blogfa.com

فنگ شویی./
همین...

جالبه !

ولی همین ؟!

آفتاب سه‌شنبه 3 خرداد 1390 ساعت 20:28 http://aftab54.blogfa.com/

سلام پرنیان من
همیشه نوشته هات سر شار از عشق و امیده عزیزم ...

در مورد روز مادر یه مطلب از تاگور شاعر هندی گذاشتم احساس می کنم برای تو نیز جالب باشه .


مادر، انگار که تو باید در خانه بمانی و من به سرزمین های بیگانه سفر کنم.

انگار که کشتی من گران بار در بندر آماده است.

اکنون مادر، پیش از آن که بگویی چه می خواهی برایت بیاورم، خوب اندیشه کن.

مادر، خرمن خرمن طلا می خواهی؟

آن جا که من می روم، در کنار رودهای زرین، کشتزارها هست که در آن جا خوشه های زر درو می کنند.

و در سایه گذرگاه جنگل گل های زرین چمپا (چمپا گلی خوشبو است که در هندوستان می روید) بر خاک می ریزد. من همه آن ها را برای تو در صدها سبد جمع می کنم.

مادر، می خواهی مرواریدهایی به درشتی قطره های باران پاییز برایت بیاورم؟

گذار من به جزیره مروارید می افتد.

آن جا که در روشنی سحرگاه، مرواریدها در میان گل های چمن می لرزند و بر سبزه می ریزند و موج های دریای پهناور، مرواریدها بر شن های کناره نثار می کنند.

برای برادرم یک جفت اسب بالدار می آورم تا میان ابرها پرواز کند.

برای پدرم قلمی جاودانه می آورم تا بی آن که او بداند خود به خود بنویسد.

اما برای تو مادر جان باید درجی از گوهر بیاورم که به سراسر کشورهای هفت پادشاه بیارزد.

سلام آفتاب عزیزم
ممنونم ازت. این مطلب خیلی قشنگ بود . بغض گلویم را فشرده ...

آفتاب سه‌شنبه 3 خرداد 1390 ساعت 20:43 http://aftab54.blogfa.com/

می دونم مطلبی که فرستادم ناراحتت کرد .. ببخش منو عزیزم .

ناراحتم نکرد تحت تاثیر آن قرار گرفتم عزیزم .

VIP سه‌شنبه 3 خرداد 1390 ساعت 23:07

سلام
اومدم بگم:
روزتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مبـــــــــــــــــارک!
امیدوارم همه ی روزا روزت باشه.
موفق باشی

سلام وی آی پی عزیز
مرررررررسی . خیلی لطف کردی.
به امید روزهای بهتر ... به امید روزهای خوب .

ممنونم ... زیاد.

احسان چهارشنبه 4 خرداد 1390 ساعت 00:59 http://بجنوردان

سلام خانم پرنیان ، تبریک مرا هم درآخرین لحظات از روز مادرو روز زن بپذیرید.

سلام احسان عزیز
خیلی محبت کردید. از اینکه به یادم بودید ممنون.

کوروش چهارشنبه 4 خرداد 1390 ساعت 06:11 http://korosh7042.blogsky.com/

اینکه چند روز و به به دلایلی این روز را گرامی داریم . اهمیتی ندارد
اینکه تفاوت هائی این دوجنس با هم دارند هم
مهم این است که جایگاه را ارج گذاشت و بر رف فراموشی نسپرد .
و فردای این روزها
روز همان و روزگار همان نباشد


:به من تبریک نگوئید .آزادیم را به من دهید

سلام کوروش عزیز
از کامنت پربارتون ممنونم. خیلی حرف داشت.

به امید روزهای خوب .

ویس چهارشنبه 4 خرداد 1390 ساعت 08:28

در حیرانی ام،کنار اجاق گازم ولی سفری طولانی را در راهم.اطو می کنم ولی بر قله قافم.مشق های بچه ها را باز بینی می کنم ولی در سماعم.جنس من ،من ـ زن،برای عاشقی است،برای مهرورزی است،انسانی که زن است.ومدال مادر شدن را از خدا گرفته تا رسم و راه عاشقی را کامل بداند.جز مادر چه کسی می تواند همیشه ،همه وقت تمام دلش را ببخشد.بدون آنکه بخواهد بگیرد حتی محبتی را.روزت مبارک.عزیزم

گاهی وقتها دورم ... دور!
گاهی وقتها هیچ پاسخی برای سوالهایم نیست!
گاهی وقتها همه چیز سخته ... همه جا تنگه!
گاهی وقتها جای دو بال خیلی خالیه!
زمین سرده ... سخته ... تلخه!

شاید اشکال از منه !

ممنونم عزیزم

منا چهارشنبه 4 خرداد 1390 ساعت 09:20 http://mosaferkocholo.niniweblog.com/

زیباترین واژه بر لبان آدمی واژه “مادر” است

زیباترین خطاب “مادر جان” است

“مادر” واژه ایست سرشار از امید و عشق

واژه ای شیرین و مهربان که از ژرفای جان بر می آید

روزت مبارک مادر . . .

مطلبی که نوشتید با خوندنش یه آرامش قشنگی میشینه تو خونه دلم


سلام منا جان
خوشحالم عزیزم برای این حسی که گرفتی .

روزت مبارک مامان منتظر.

مهرباران چهارشنبه 4 خرداد 1390 ساعت 11:26 http://darya73.blogfa.com

روزتان مباک...
سپاس این متن زیبا...

ممنونم
سپاس از لطف شما .

[ بدون نام ] چهارشنبه 4 خرداد 1390 ساعت 11:38

بهترین بهترین من سلام.

فدات شم عزیز دلم . سلام به روی ماهت

سهبا چهارشنبه 4 خرداد 1390 ساعت 11:52 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

یکی از قشنگترین نوشته هایی بود که توی این چندروزه خوندم. کلا نگاهتون به مساله زن بودن همونی بود که باید باشه ! و من چقدر لذت می برم از این نگاه درست به جایی که هستیم و نقشی که داریم . و من چقدر خوشحالم که یک زن آفریده شدم و یک مادر ! و هیچگاه دوست نداشتم غیر این باشم .

یک لحظه به تفاوت دو نگاه در فتح باغ شما و نگاه زنی دیگر در وبلاگ جوگیریات نگریستم و شگفت زده ام از این همه تفاوت آفریده های خداوند ....

مثل همیشه ممنونم پرنیان عزیز .

قربونت برم سهبا جان ... خیلی خوشحالم که می گی لذت بردی.
من هم خیلی خوشحالم که یک زنم اگر چه خودم می دونم دردهام گاهی چقدر عمیقند ...

خیلی لطف کردی عزیزم .

میله بدون پرچم چهارشنبه 4 خرداد 1390 ساعت 11:57

سلام
روزتان مبارک حتی برای سومین بار
علاوه بر کارهایی که گفتید یک زن می تواند وبلاگش را به رنگ صورتی شاد دربیاورد و ...
شاد باشی

سلام .
مررررررسی ! چقدر احساس می کنم این کامنت شما صورتی بود رنگش.

فرخ چهارشنبه 4 خرداد 1390 ساعت 13:31 http://chakhan-2.blogsky.com

وقتی انسان از شغل و یا جنسیت خود راضی باشد
گام مهمی برای آنکه احساس خوشبختی کند
برداشته است ... و شما خوشبختی پرنیان عزیز
امیدوارم بسیاری از آدمهایی که اینجا را می خوانند از شما یاد بگیرند و از داشته ها و ویژگیهای خود راضی شوند .
تبریک میگم و امیدوارم روز زن و ولادت زهرای مرضیه بر همگان مبارک باشد .

رنجهام رو دوست ندارم . اما دلیل رنجها برام خیلی با ارزشند. آدمها و یا چیزهائی که به خاطرشون قلبم به درد می یاد و روحم پریشان می شه. وقتی که احساسات زنانه ام غلیان می کنه از اینکه یک زن هستم راضی هستم. اما شاید ندونی چقدر زن بودن گاهی سخته.

ممنونم فرخ عزیز . لطف کردی

قندک چهارشنبه 4 خرداد 1390 ساعت 14:50 http://ghandak mirza.blogfa.com

سلام و درود. ببینم کی به شما گفته که یک زن هستید؟ شما یک خانوم هستید.یک خانوم به تمام معنا با تمام خصوصیات منحصر به فرد.خانومی تون مبارک

سلام جناب قندک عزیز
جنسیتی زن محسوب می شم د یگه. اما این لطف شماست و من بسیار سپاسگزارم .

مررررررسی

نانی چهارشنبه 4 خرداد 1390 ساعت 16:21 http://atlasi19.blogfa.com

سلام

و تبریک

امیدوارم همیشه بهترین باشید هم در زن بودن و هم در سایر موارد ...

مواظب خودتون باشید

سلام
ممنونم نانی جان برای این دعای خوبت .
تو هم همینطور .

فریناز چهارشنبه 4 خرداد 1390 ساعت 19:28

سلام پرنیان عزیزم
ببخشید اگر با تاخیر میرسم خدمتتون برای عرض تبریک

روزتون مبارک که برای من الگوی یه زن مهربان و مادری پاکدامن با یه دنیا شور و نشاط و شادی هستید همیشه

زنانگی تون مبارک


سلام فریناز جان
ممنونم عزیزم . تو نازنینی ...

روز تو هم مبارک .

فریناز چهارشنبه 4 خرداد 1390 ساعت 19:31

و چه زیبا با واژه ها می تازی مهربان پرنیان ِ شرقی....

می شوی بمبی از انرژیه مثبت
حتی اگر از اخم هایت هم بنویسی

و همیشه گفته ام می توانم با متن هایت سرعت ِ دست و خیالم را کمی به هم نزددیک تر کنم....

سپاس ِ بودنت و امیدوارم همیشه باشی

همیشه زن باشی
همیشه افتخار کنی بر زنانگی ات

با این حرفهای قشنگت اگه یک روزی دلم گرفته باشه ، غمگین باشم و یا خسته دیگه نمی تونم ازخستگی هام و دلتنگی هام بنویسم که!
مجبورم خودم رو هی سانسور کنم اونوقت !

خوشحالم که تاثیر خوبی داشته این نوشته ها برتو. من هم خیلی خوشحال می شم وقتی می یای اینجا و کامنتهای مهربانانه و قشنگت رو می خونم.
احساس می کنم پر از انرژی هستی و اینو به من منتقل می کنی. حتی وقتهائی که غمگین باشی!

میبوسمت عزیزم .

پرنیان - دل آرام چهارشنبه 4 خرداد 1390 ساعت 21:40

مرد من! پدرم، برادرم، همسرم، پسرم، عشقم! با تو ام که خود را جنسی برتر از من می شماری.

من مادرت، خواهرت، همسرت یا دخترت نیستم. منم، یک زن، یک انسان مثل تو، همراه تو تا انتهای عالم، نه یک موجود از سیاره ای دیگر که از دنده چپ تو به وجود آمده و هرگز داستان های ساخته تو و مردان دیگر را باور نمی کنم.

فراموش نکن که در بطن من شکل گرفته ای و از ابتدا تا انتهای آفرینش ترا در دامان محبت خود پرورانده ام. من می توانم تو و فرزندم را همزمان در آغوش گیرم و بی آنکه لحظه ای به زن بودن خود و مرد بودن تو بیندیشم و بی آنکه به حرفهای جامعه درباره سنگدلی تو وقعی بنهم، خود را در تو غرق کنم. آیا تو نیز می توانی بی هراس از پچپچه های دیگر مردان چنین جسارتی داشته باشی؟

من عشق وحشی ام را در مقابل هزاران جفت چشم بی دریغ نثار تو می کنم و تو در مقابل یک جفت چشم من نیز برای عشق ورزی، با دکمه های ماشین حسابت درگیری.

آیا صرف زاده شدن با اعضایی متفاوت به تو این اجازه را می دهد که مرا در قفس خودساخته ات اسیر کنی و طرح هایی از قبل پیش بینی شده در جامعه دلخواه مرد سالارت را به من تحمیل کنی؟ اگر اینگونه است چرا من از این تفاوت به نفع خود سود نبرم؟ چون قدرت بدنی ام کمتر از توست؟ پس احساس و عاطفه من که نیرویش هزاران بار بر هر قدرت جسمی می چربد کجای خلقت جای می گیرد؟

آیا تو نیستی که در کتاب های اخلاق و عرفان و مذهب و ... فریاد می کشی: اصل انسان روح است، نه جسم؟ کدام یک از اینها منسوب به روح است: قدرت بدنی تو یا احساسات و عواطف من، که اگر نمی بود دنیا به جنگلی بدل می شد. می گویی هم اینک نیز جنگل است؟ اگر تو برای اثبات قدرتت به دیگر مردان به خاطر من می جنگی، پس شجاعانه بایست و بگو دلیل دعوایت چیست. چرا در نهایت با مردان مجلس شور می گذاری و این چنین ختم جلسه را اعلام می کنی: همه جنگ های بزرگ دنیا به خاطر یک زن به راه افتاده! .

چرا حسی مشترک میان ما در من با صفت منفی "حسادت" تفسیر شود و در تو با کلمه متبرک(!) "غیرت"؟

چرا به من صفت حیله گری می دهی در حالی که همه درها را برای به دست آوردن چیزهایی که می خواهم به رویم بسته ای و آنگاه که می خواهم با تدبیر راه چاره ای برای شکستن حصارهایی بیابم که با خودخواهی آنها را دورم کشیده ای نامش را می گذاری حیله و نیرنگ؟ من (زن تاریخی) چه راهی جز این داشته ام؟ صادقانه بگو.

اگر لحظه ای فراموش کنی آنچه حافظه جمعی به تو آموخته، آنچه از کودکی در گوشت تکرار کرده اند و آنچه با توسل به مذهب انجامش را برای خود حق(!) شرعی می پنداری، می بینی که من از توام و تو از من، بی جدایی، با احساسات، آرزوها، خواسته ها، نیازها و امیدهایی مشابه تو. اما چیزی در من هست که در تو یا نیست یا اگر هست جسارت انجامش را نداری، من می توانم رها از قیود مردانه عشق بورزم و با عشق ورزیدن روح خود را تعالی بخشم. ببین عشق کدامیک از ما پاک تر و صمیمانه تر است؟ من ترا می خواهم که در کنارت محبت بورزم و محبت ببینم و روحم را بیش از پیش در یک ارتباط انسانی بپرورم، تو مرا می خواهی تا به مردان دیگر ثابت کنی در جدال شبانه روزی ات آنچه را می خواسته ای به دست آورده ای.

چشم من هرگز به دنبال جنگجوی دیگری نیست تا با تو ام، حتی اگر در بده بستان عشق با تو مغبون شوم. صادفانه بگو، آیا تو نیز اینگونه ای؟

چرا به اینکه در کنار تو و همراه تو با مشکلات زندگی دست و پنجه نرم کنم افتخار نمی کنی؟ چرا از اینکه در هنگام درماندگی دستت را بگیرم شرمگینی؟ من و تو قبل از جنسیت مان از یک نوعیم، بشریم، و به قول آن فیلسوف کوچک ما شعور همه آفاق هستیم. *

تا کی مرا در پرده می خواهی؟ آیا از دیدگاه تو عفاف تنها با پرده نشینی ممکن است؟ نشنیده ای داستان آن عفریت را از زبان شهرزاد که زنی را در صندوقی آهنین در قعر دریا برای خود حبس کرده بود و گاه که همراه صندوقش از دریا بیرون می آمد و در صندوق را باز می کرد دخترک او را روی زانوی خود می خوابانید و به تعداد انگشترهایی که به بند ابریشمین دور گردنش آویخته بود با دیگران نرد عشق باخته بود و همچنان به تعداد انگشترها می افزود؟

با عشق و باور تو من پاک می مانم، هر جا، هرزمان، در بودت، در نبودت و آن هنگام که خسته و درمانده از روزگار وحشی به سویم بیایی ترا در آغوش می گیرم و از چشمه روح و جانم سیرابت می کنم اگر باورم داشته باشی؛ و اگر نداشته باشی و مرا همراه خود ( فقط همراه، نه بیش تر و نه پیش تر و نه پس تر ) ندانی برای انتقام از تو خود را آلوده نمی کنم، بلکه فرسنگها ترا از خود می رانم و می سپارمت به دیگرانی که دنیای دروغینت با آنها روشن تر است.

مرد من! پدرم، برادرم، همسرم، پسرم، عشقم! باورم کن و قفسم را بشکن تا ببینی داستان آن دخترک صندوق نشین تنها افسانه ای است که اجدادت برایم ساخته اند تا مرا در کنج عزلت نگاه دارند. باورم کن تا کنار تو و دست در دست تو جهانی بسازم سرشار از عشق برای آیندگانم، برای فرزندانم... .



پ.ن: و ایمان دارم کم نیستند زنانی که خود باور دارند از دنده چپ مرد برخاسته اند و چیزی کم دارند و در ذهن شان معیارهایی برای خوشبختی ساخته اند که در نهایت به ارزان فروشی روحشان منجر می شود و به این باورهای نادرست مردان دامن می زنند؛ و در میان مردان نیز بسیارند انسان هایی که به همه موجودات دوپای عاقل فارغ از زن یا مرد بودن شان به دیده انسان می نگرند؛ و قابل ستایش اند انسان هایی که پیش و بیش از هر چیز به انسانیت بها می دهند.

مهتاب
http://shabhayenoghreyi.blogfa.com/

پرنیان عزیزم

سه بار خواندمش ...

خیلی لطف کردی این مطلب خواندنی را فرستادی. ازت ممنونم

باران پنج‌شنبه 5 خرداد 1390 ساعت 00:59

و عشق
و تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد...
مرا رساند به امکان یک پرنده شدن..
.
.
گرم شدن
سوختن!

ما همه انسانیم
با دل و جانی که خدا بهمون بخشیده
نباید تفکیک و دسته بندی کرد بر اساس جنس و نژاد و ...
هرچند که واقعیت اکثر جامعه این باشه!
چشمها را باید شست
جور دیگر باید دید...
بگو به همه پرنیان خوب..

آفرررررین. ای کاش همه مثل شما فکر می کردند . ای کاش همه مثل شما فکر می کردند و فقط شعار نمی دادند.

مررررسی باران عزیز

کوروش پنج‌شنبه 5 خرداد 1390 ساعت 02:25 http://korosh7042.blogsky.com/

چه ایراد دارد که سه روز را به این نام بنامند و من مجدد مبارکبادی دیگر نداشته باشم؟

وای مرسی کورش عزیز. محبت های شما قابل جبران نیست.

خیلی بزرگوارید.

رها پنج‌شنبه 5 خرداد 1390 ساعت 02:27

سلام عزیزم روزت مبارک خوشحالم که زنهای بزرگی چون تو را میشناسم ...با نوشته هایت رشد میکنم ..یاد میگیرم و ..ممنون از زن بودنت !!! که میشناسم زنهایی که گریزانند از ....

سلام رها جان
خواهش می کنم اینا همه از لطف و محبت توست .

من هم می شناسم ...

امیدوارم همیشه خوشحال و سربلند باشی .

شقایق پنج‌شنبه 5 خرداد 1390 ساعت 05:53

:) روزت مبارک..
رنگ بلاگ چه عوض شده :)
جالبه احساست به زن بودن ... زن بودن خیلی چیزای قشنگ داره که واقعا لذت بخشه .. شاید من قبلا سکوت می کردم به طعنه هایی که هممون تو خیابون بهش عادت کردیم .. اما من سطح تحملم دیگه کم شده ، طعنه یا هر بی احترامی دیگه مساوی ه با پاسخی همون جا در شان کارش.

ممنونم عزیزم
کلروفولش کردم !

عصبانی بشی خون جلوی چشمات رو می گیره و یک تکنیک کونگ فوئی بکار می بری و خدمت طرف می رسی ؟؟؟؟

خدا به دادش برسه پس !

شوخی کردم. خیلی لطف کردی شقایق عزیزم

آذرخش پنج‌شنبه 5 خرداد 1390 ساعت 08:29 http://azymusic.persianblog.ir/

سلام پرنیان عزیز
خوبی؟
گفتم بیام یه سلامی عرض کنم و مژده رسیدن پنجشنبه رو بدم تا مث هر پنجشنبه اینترنت ما مشکل پیدا نکرده
آخر هفته خوبی داشته باشی و خوش بگذره

سلام آذرخش عزیز
وااای نمی دونی چقدر خوشحالم می کنی. نمی دونی این سلام پنج شنبه هات چقدر برایم ارزشمنده. این که یک دوست ... یک دوست مهربان از هزار و چند کیلومتر اون طرف تر پنج شنبه ها منو یادشه .
خیلی گلی .

برات تعطیلات بسیار بسیار خوبی آرزو می کنم .

هیچ پنج‌شنبه 5 خرداد 1390 ساعت 09:10 http://mindzeinab2009.blogsky.com

زن مظهر اسم لطیف خداست ...و درجه فعلیت زن از نظر معنایی بیشتر از زن است ..و انچه هم به عنوان نقص و نقطه ضعف فرمودید برای یک زن عین قوت است!!!رسول مهربانی فرمود : المرئه ریحانه لیست بقهرمانه ...زن ریحانه [لطیفّ] است قهرمان نیست ..از او نباید انتظار ساماندهی امور فیزیکی و دنیایی را داشت ...بلکه او مامور ساماندهی امور باطنی و معنایی و در یک کلمه روح کالبد زندگی است ...اگر کلیت زن و مرد را یک ارگانیسم در نظر بگیریم : کالبد و اسکلت و اعضاء و حوارح و سخت افزار ان مرد است و نرم افزار عشق و جاری محبت و سرور و صدق و صفا زن است ....در ان خانه که زن نیست انس و شفقت نیست ...این روح زنانگی است که اجتماع را از درنده خویی می رهاند و البته در دنیای مردسالار جنگ و نزاع و بی اعتمادی و بیزاری بر عشق و صلح و دوستی و مهر و صفا چیره است چون مردانگی بر زنانگی غلبه کرده است

دوست عزیز سلام
خیلی از خواندن کامنتتان لذت بردم . خیلی قشنگ بود. نه اینکه از جنس زن تعریف و تمجید شده بود ... هرگز. ما اول ، خود باید برای وجودمان ارزش قائل باشیم و برای تمام ویژگی های خاص خودمان . بعد انتظار داشته باشیم جنس مکملمان قدرمان را بداند.

اصلا نمی دانم شما خانم هستید و یا آقا . مهم دیدگاهتان است که برایم جالب بود .

ممنونم

شیر و خورشید پنج‌شنبه 5 خرداد 1390 ساعت 10:58 http://www.2maa.blogsky.com

سلام

از خوندن این مطلب واقعا لذت بردم
خوشحالم که زنی در سرزمین من چنین دیدگاه لطیف و زیبایی دارد.
بهتون تبریک میگم

سلام دوست عزیز
ممنونم . خوش آمدید به اینجا

وانیا پنج‌شنبه 5 خرداد 1390 ساعت 11:21 http://BFHVANIYA.BLOGSKY.COM

محشرررررررر نوشتین بانو
روزتون مبارک واقعا خوشحالم که سهبا منو با آدم نه یک زن فهیم اشنا کرد

سلام
مرررررررسی . چقدر خوب که دوست داشتی
ممنونم خیلی زیاد ...

باران پنج‌شنبه 5 خرداد 1390 ساعت 11:59

سلاممممم!

میگم تموم شد روز زن ها!!!

راستی
پنجشنبه تون مبارک...

سلااااااااااااااام

خوبه ها ! چندین روز روز آدم باشه خیلی خوبه ...
دوباره میریم که به دست فراموشی سپرده بشیم بعدش !
شوخی کردم .

چشم .
و ممنون . امیدوارم پنج شنبه خوبی بوده باشه برای شما.

ه.. پنج‌شنبه 5 خرداد 1390 ساعت 12:19

از یک زن پرسیدم چرا چادر می پوشد ؟ گفت: چون مردمان عموما کم ظرفیت اند.

سلام جناب/سرکار ... ه ...
ای کاش اسمتان را می نوشتید .من اصولا دوست دارم مخاطبم برایم آشنا باشد .
اماخوب اینجوری شاید راحت تر هستید. پس هر جورکه راحت ترید.

فقط دو سوال : آیا جور یک مرد کم ظرفیت را من باید بکشم ؟
اگر یک روز در خیابان یک مردخوش قیافه و خوش لباس توجه مرا به خود جلب کرد و من خدای نکرده ظرفیتم پائین بود آیا من بایستی خودم را اصلاح کنم یا آن مرد باید برود شکل ظاهری خود را تغییر دهد؟

انسانها همیشه بهتر نیست اول به فکر بزرگ کردن خود باشند تا اینکه به فکر تحقیر و کوچک کردن کسی ؟

این موضوع نیاز به یک بحث طولانی دارد با یکی دو جمله شاید هیچ کدام توجیه نگردیم.

به هر حال ممنونم از کامنتتان ... لطف کردید.

ستاره پنج‌شنبه 5 خرداد 1390 ساعت 16:47 http://ghame-man.blogfa.com

سلام
من تازه اومدم اینجا
راستش منم خوشحالم که یک زنم
اما گاهیم ناراحت
از ضعفام در هراس نیستم
و به خود میبالم
زیبا بود و خواندنی
عمو قندک آدرستونو تو وبلاگش گذاشته بود و به پیشنهادشون اومدم
پشیمون نیستم

سلام ستاره عزیز
باید گاهی ناراحت بود تا خوشحالی ها ارزش واقعیشون رو پیدا کنند.

مرسی از عمو قندک عزیز . خوشحالم که اومدی عزیزم.

سایه پنج‌شنبه 5 خرداد 1390 ساعت 19:07 http://shadowplay.blogsky.com/

چقدر این زن را خوب می شناسم . فکر کنم بیش از چهل سال است با او زندگی می کنم ....

ممنونم که مرا به من معرفی کردی !

سلام سایه عزیز.
خیلی خوش آمدی

مریم پنج‌شنبه 5 خرداد 1390 ساعت 22:44 http://www.2377.blogfa.com

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام !
قابل تحسینه !
من به مردها برای آزادی که دارند حسودی می کنم فقط !

سلام
چی بگم والا!

مرسی مریم جون

چکاله جمعه 6 خرداد 1390 ساعت 00:04 http://chekale.persianblog.ir

خوبم پری/فقط گاهی دلتنگی سراغم میاد...فدای مهربونیات

این روزها دیگه به کلمه ی «خوبم» اعتمادی ندارم ...
خودم گاهی این کلمه را بکار می برم!!!

امیدوارم عالی باشی ...
خوب خوب باش همیشه عزیزم

..........
باید کسی بفهمد
دل و دست ِ این خسته خراب
از خواب ِ زندگی می لرزد
باید تظاهر کنم حالم خوب است
راحت ام ، راضی ام ، رها ...
راهی نیست

باران جمعه 6 خرداد 1390 ساعت 01:14

سلاملیکمممم!

سلاملیکمممم

نمی دونم الان باید بگم شب به خیر یا بگم صبح به خیر !!!

فریناز جمعه 6 خرداد 1390 ساعت 06:55

پرنیان جون هیچ وقت خودتو سانسور نکن عزیزما
ما هر جوری که باشی دوستت داریم
ومی خونیمت

خودت که باشی خیلی دوستت دارم
ممنون

ممنونم عزیزم . چشم .
من هم دوستت دارم فریناز گلم

باران جمعه 6 خرداد 1390 ساعت 12:02

میگم این روزهای زن تموم نشدن!!!؟!!!
واااااااااااااالا!

می گن هر روز شماست !

غریبه جمعه 6 خرداد 1390 ساعت 13:50 http://feelingofburn.persianblog.ir

ببخشید که دیر شد اما روزتون مبارک

نگران بودم . ممنون

مذاب ها شنبه 7 خرداد 1390 ساعت 08:23 http://mozabha.blogsky.com

سلام پرنیان عزیز....
صبح زیبایت بخیر و خوشی باد....
چه زیبا و چه با اقتدار نوشتی که یک زن هستی....
و من چقدر خوشحال و مفتخرم که زنان سرزمینم اینقدر شعورشان بالا و احساساتشان لطیف و قابل ستایش است....
مانا باشی دوست بزرگوارم.

سلام
خیلی ممنونم از محبت شما. خیلی لطف دارید.

سایه شنبه 7 خرداد 1390 ساعت 15:23 http://shadowplay.blogsky.com/

اجازه لینک بانو ؟!

خواهش می کنم سایه عزیز . باعث خوشحالی من خواهد بود.

فرید چهارشنبه 11 خرداد 1390 ساعت 08:47 http://fsemsarha.blogfa.com

[گل]

[گل]

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد